با شهادت حضرت مسلم و هانی (ع) ، برگی دیگر از کتاب لهوف ورق خورد
تاریخ انتشار: ۷ تیر ۱۴۰۲ | کد خبر: ۳۸۰۸۶۷۵۷
به گزارش سرویس وبگردی خبرگزاری صدا و سیما ، در این روز در سال ۶۰ ه محمد بن کثیر و پسرش در کوفه به جرم مهماندارى و طرفدارى از مسلم بن عقیل (ع) به شهادت رسیدند. در شب عرفه جناب مسلم بن عقیل (ع) به منزل طوعه رفتند. در روز عرفه سال ۶۰ ه که چهارشنبه بود جناب مسلم بن عقیل و هانى بن عروه را در کوفه شهید کردند.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
روایت شهادت هانی و مسلم در لهوف
کتاب «اللهوف علی قتلی الطفوف» (آههاى سوزان بر کشتگان بیابان) اثر سید بن طاووس یکی از مورد اعتمادترین کتابهای مقتل در میان تمام آثار و مقاتل موجود است که پیرامون شرح قیام امام حسین(ع) از حرکت ایشان از مدینه، حوادث روز عاشورا تا بازگشت اسرا به وطن است.
آنچه در ادامه می آید روایت شهادت هانی بن عروه و مسلم بن عقیل بر اساس این کتاب است:
پس در یک روز ۶۰۰ نامه آمد و نامه ها از پى هم مى رسید تا آن که ۱۲۰۰۰ نامه نزد امام جمع شد. آخرین پیک هاى کوفیان هانى بن هانى السبیعى و سعید بن عبد اللَّه الحنفى بودند که نامه زیر را آوردند و این آخرین نامه کوفیان بود:
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ به حسین فرزند على امیر المؤمنین علیهما السّلام از سوى شیعیان او و پدرش امیر المؤمنین علیهما السّلام، امّا بعد، براستى که همه مردم به انتظار تو هستند، و رأى و نظرى جز تو ندارند، پس بشتاب، بشتاب اى فرزند رسول خدا، باغات و بوستانها سر سبز و میوه ها رسیده، و زمین پر از گیاه است و درختان برگ بر آورده اند، هر گاه اراده ات تعلّق گیرد قدم رنجه فرماى، چه، بر لشکرى وارد مى شوى که براى تو آراسته و آماده اند، و سلام و رحمت خدا بر تو و بر پدرت از پیش.
حسین علیه السّلام از هانى و سعید پرسید: نویسندگان این نامه کیانند؟ عرض کردند:
شبث بن ربعی، حجار بن ابجر و یزید بن حارث و یزید بن رویم، و عروة بن قیس و عمر بن حجاج و محمّد بن عمیر بن عطارد.
اعزام جناب مسلم بن عقیل به کوفه
گوید: در این هنگام امام برخاست و بین رکن و مقام دو رکعت نماز گزارد و از خدا خیر امور را خواست؛ و آنگاه مسلم بن عقیل را فرا خواند و او را از وضع آگاه ساخت، جواب نامه ها را به همراه او براى کوفیان فرستاد که وعده عزیمت به کوفه را مى داد و محتواى نامه امام این بود: «عموزاده ام مسلم بن عقیل را به سویتان گسیل داشتم تا رأى و نظر شما را به من گزارش دهد».
مسلم با نامه امام رفت تا به کوفه رسید، چون مردم از برنامه امام آگاه شدند همگان از آمدن مسلم شادمان گردیدند، مسلم را در خانه مختار بن ابى عبیده ثقفى فرود آوردند، و شیعه نزدش رفت و آمد مى کردند.
پس از اجتماع مردم نزد مسلم، مسلم نامه حسین علیه السّلام را قرائت کرد، مردم مى گریستند تا آن که ۱۸۰۰۰ نفر با او بیعت کردند.
عبد اللَّه بن مسلم الباهلى و عمارة بن ولید و عمر بن سعد به یزید نامه نگاشته از امرمسلم بن عقیل و اوضاع کوفه خبرش دادند و عزل نعمان بن بشیر و انتصاب دیگرى را رأى زدند.
یزید به عبید اللَّه بن زیاد، والى بصره، نامه نوشت که تو را حکومت کوفه نیز دادیم، و او را از امر مسلم بن عقیل آگاه کرد و خواست تا وى را دستگیر کند و به قتل برساند، عبید اللَّه آماده حرکت به کوفه گردید.
مسلم بن عقیل که از خبر ورود ابن زیاد باخبر شد، از خانه مختار به منزل هانی بن عروه رفت که مبادا عبیدالله از مرحله او باخبر شود، هانی، مسلم را به خانه خود آورد و شیعیان از آن پس به خانه او رفت و آمد میکردند.
ابن زیاد برای پیدا کردن مسلم افراد را برای جاسوسی گمارد، وقتی از محل مسلم در خانه هانی مطلع شد، محمد بن اشعث و اسماء بن خارجه و عمرو بن حجاج را احضار کرد و از آنها پرسید چرا هانی به دیدنمان میآید؟ و جواب دادند نمیدانیم، اما میگویند که مریض شده است. ابن زیاد گفت: شنیده ام که بیماریش خوب شده و پشت درب خانه خود مینشیند. اگر بدانم که مریض است به دیدار او میروم، پس شما به آن جا بروید و به او بگویید به دیدن ما بیاید و حقی که ما به عنوان امیر این شهرداریم از بین نبرد، من دوست ندارم فردی مثل هانی که از اشراف عرب است با دوری خود از ما حقش ضایع شود.آنها همان شب به خانه هانی رفتند و گفتند: چرا به دیدن امیر نمیآیی؟ جویای احوال تو شده است و میخواست به عیادت تو بیاید. هانی گفت: به خاطر بیماری ام نمیتوانم به آنجا بروم. گفتند: ابن زیاد میداند که تو هر شب بر درب خانه خود مینشینی و از نیامدن تو ناراحت است. ابن زیاد شخص قدرتمندی است و جفا کردن به خود را مخصوصا از طرف فردی مثل تو که بزرگ طایفهای هستی نمیپذیرد، ما تو را سوگند میدهیم که با ما بیایی تا به آن جا برویم.
هانی لباسهای خود را پوشید و همراه آنان تا به نزدیکی قصر ابن زیاد رفت. او حس کرد که خطری متوجه اوست، به این خاطر به حسان بن اسماء بن خارجه گفت: ای برادرزاده به خدا سوگند من از این مرد در هراسم، نظر تو چیست؟ و او جواب داد! عمو جان به خدا سوگند من هیچ گونه ترسی را احساس نمیکنم و تو هم بر خود هراسان نباش، ولی حسان نمیدانست که ابن زیاد چه نقشهای برای هانی دارد.شهادت جناب هانی و مسلم
هانی با همراهانش وارد شد و عبیدالله وقتی نگاهش به او افتاد گفت: آن کس که به تو خائن است با پای خودش پیشت آمده است. سپس رو به شریح قاضی کرد که در آن جا حضور داشت و به اشاره به هانی شعر عمرو بن معدی کرب زبیدی را خواند.هانی گفت: چه میگوئیای امیر؟ ابن زیاد با عصبانیت گفت: ساکت شو این چه توطئهای است که در خانه تو علیه امیرالمؤمنین و مسلمانان انجام میگیرد، مسلم بن عقیل را در خانه خود جای داده و اصلح افراد مخالف را از طواف خود جمع کرده ای، آیا فکر میکنی ما از این قضایا بیخبریم؟
هانی گفت: خداوند صلح ایجاد کند، و من اینکار را نکردم ای امیر! ابن زیاد گفت: معقل، غلام مرا بگویید بیایند معقل آمد و محض دیدار، هانی متوجه شد که او جاسوس بوده است، چرا که در خانه او رفت و آمد داشت. هانی گفت: ای امیر به خدا قسم من مسلم را دعوت نکردم، ولی خود به خانه من پناه آورده و من از این که او را رد کنم حیا کردم، حال که متوجه شدم اجازه بدید به خانه بروم و به او بگویم هر جا که میخواهد برود بیرون تا آنچه در پذیرایی میهمان برعهده من آمده است، ساقط شود. ابن زیاد گفت: به خدا سوگند از من جدا نمیشوید تا آنکه مسلم را حاضر کنی. هانی جواب داد: به خدا قسم او را هرگز به اینجا نمیآورم. آیا میهمان را با دست خودم به تو بدهم تا او را به قتل برسانی؟ ابن زیاد قسم خورد که تو باید او را حاضر کنی! و هانی هم قسم یاد داد که او را نمیآورد، چون سخنان آنان به بحث کشیده شد. مسلم بن عمرو باهلی! گفت: خداوند صلح عنایت کند، اجازه بدهید تا با او در خلوت چند کلمهای صحبت کنم.باهلی، هانی را به گوشهای برد در حالی که ابن زیاد آنان را میدید و صداها را میشنید به هانی گفت: ای هانی ترا به خدا قسم میدهم که خود را به کشتن ندهی و طایفه ات را در بلا نیاندازی مسلم عموزاده این جمع است، او را نمیکشند و آزار نمیرساند و او را تحویل بده، این کار برای تو عیبی نیست چرا که تو او را به سلطان تسلیم کردهای و این برتو نقصی نیست.
هانی گفت به خدا سوگند! تحویل دادن کسی که در پناه من باشد ذلتی بر من ازست؛ چرا که او فرستاده پسر پیغمبر (ص) من است و در سر ما سالم و یاران من فراوان هستند، به خدا قسم اگر تنها هم باشم و کسی مرا کمک ندهد، باز او را تحویل نخواهم داد؛ تا آن که قبل از او بمیرم.
به هانی خیلی اصرار کردند، ولی او قسم خورد که مسلم را تحویل ابن زیاد نمیدهم؛ ابن زیاد گفت: او را پیش من بیاورید. هانی را آوردند و گفت: به خدا قسم باید او را به اینجا بیاوری و الا گردنت را میزنم؛ هانی جواب داد به خدا قسم در آن صورت شمشیرهای زیادی اطراف خانه ات را میگیرد؛ ابن زیاد پاسخ داد: ای وای بر تو، مرا از شمشیرها میترسانی.هانی فکر میکرد که طایفه اش صدای او را میشنوند، عبیدالله گفت: او را پیش من بیاورید هانی را نزدیک ابن زیاد بردند، آنقدر با چوب دستی به سر و صورت هانی زد که خون بر بدن و لباسهایش جاری شد و چوب شکست.
هانی قصد گرفتن شمشیر یکی از نگهبانان را داشت که ابن زیاد فریاد زد، او را بگیرید او را کشان کشان به یکی از اتاقها بردند؛ و به دستور ابن زیاد نگهبان برایش گذاشتند. اسماء بن خارجه یا حسان بن سماء از جای خود برخاست و به ابن زیاد گفت: ای امیر! تو دستور دادی او را نزد تو بیاوریم، اما تو بینی اش را شکسته و صورتش را خون آلود نمودی، گمان میکنی میتوانی و باهوشی؟ابن زیاد عصبانی شد و گفت؛ تو هم همینجا هستی و دستور داد آن قدر او را زدند تا ساکت شد. در قسمتی از قصر زندانی اش کردند. در این حال صدایش بلند شد و خطاب به هانی گفت: انا لله و انا الیه راجعون. خبر مرگ خود را به تو میدهم ای هانی...
وقتی خبر مرگ هانی به عمرو بن حجاج که دخترش همسر هانی بود؛ رسید، طایفه مذحج را جمع کرد و قصر را محاصره کرد و فریاد زد: من عمرو بن حجاج هستم و این جمعیت سواران و بزرگان مذهب هستند، ما از خلیفه سرباز نزده ایم از مسلمانان جدا نشده ایم، ولی شنیده ایم که بزرگ ما؛ هانی کشته شده است.
وقتی ابن زیاد از آمدن طایفه مذحج باخبر شد، به شریح قاضی دستور داد پیش هانی برود و پس از دیدن او به طایفه اش بگوید او سالم است. شریح قاضی این کار را انجام داد و طایفه مذحج اطمینان کردند و متفرق شدند؛ و خبر شهادت هانی به مسلم بن عقیل رسید. با تمام کسانی که با او بیعت کرده بودند؛ و به قصد جنگ با عبیدالله بن زیاد به طرف دارالاماره حرکت کردند درهای قصر را محکم بستند؛ و با اصحاب مسلم درگیر شدند، کسانی که در دارالاماره بودند، مردم از آمدن لشکریان شام میترساندند. آن روز به همین شکل گذشت، هوا تاریک شد و اصحاب مسلم از طرف او کم کم متفرق شدند و بعضی میگفتند: چرا ما خود را به فتنه بیندازیم؟ بهتر است در خانه بنشینیم تا خداوند بین آنان را اصلاح کند.
همه رفتند و تنها ۱۰ نفر همراه با مسلم باقی ماندند. به طرف مسجد برای ادای نماز مغرب آمدند، بعد از نماز، آن ۱۰ نفر هم رفته بودند؛ مسلم وقتی خود را تنها دید از مسجد خارج شد و در کوچههای کوفه راه میرفت که به در خانه زنی به نام طوعه رسید. از او آب خواست. آن زن برای مسلم آب آورد و او را به خانه اش برد. پسرش که از حضور مسلم مطلع شد، ابن زیاد را خبر کرد. ابن زیاد، محمد بن اشعث را با گروهی مأمور آوردن مسلم کرد.وقتی به پشت دیوار خانه آن زن رسیدند، مسلم از صدای اسبهای شان متوجه حضور آنان شد لباس رزم بر تن کرد و پس از درگیر شدن با آنان عدهای را کشت. محمد بن اشعث فریاد زد؛ ای مسلم تو در امانی. مسلم جواب داد افراد حیلهگر و فاجر امانی ندارند.
مسلم با این اشعار رجز میخواند و به آنان حمله میکرد:
قسم خوردم که کشته نشوم مگر با آزادگی، اگر چه مرگ برایم خیلی سخت باشد، دوست ندارم که با خدعه و حیله کشته شوم یا آب خنک را با آب گرم مخلوط کنم. هر کسی روزی با شرّ ملاقات میکند، ولی با شمشیر بر شما میتازند و از هیچ ضرری نمیترسم؛مأموران فریاد زدند؛ ای مسلم او به تو دروغ نمیگوید و تو را فریب نمیدهد. مسلم توجهی به آنها نکرد و مبارزه خود را ادامه داد تا اینکه براثر جراحات و زخم ها، ضعف بر او غلبه کرد و از پشت سر با نیزه بر او زدند و بر زمین افتاد. او را اسیر کردند و بر عبیدالله وارد شدند، ولی مسلم به ابن زیاد سلام نکرد. یکی از نگهبانان گفت: بر امیر سلام کن! مسلم گفت ساکت شو، به خدا قسم او بر من امیر نیست.
ابن زیاد گفت: امانی برای تو نیست، چه سلام کنی و چه نکنی کشته خواهی شد. مسلم جواب داد: اگر مرا بکشی خیلی مهم نیست، چرا که افراد بدتر از تو هم شخصیتهایی بهتر از مرا کشته اند، اما از نظر نامردی و مثله کردن و خباثت و عملهای زشت، تو بر همه غلبه کردهای و کسی شایستهتر از تو برای این کارهای قبیح وجود ندارد. ابن زیاد گفت: ای بدبخت بیچاره! بر امام خود خروج نموده و در بین مسلمین فتنه و تفرقه ایجاد کرده ای!
ابن زیاد گفت: ای مسلم بگو بدانم برای چه به اینجا آمدهای و شهر را به آشوب کشانده و تفرقه و اختلاف درست کرده ای؟ پاسخ داد: برای آنچه تو میگویی نیامدم، بلکه شما منکر را ترویج میدهید و معروف را از بین میبرید، مردم را بدون رضایتشان به دستورات غیرالهی فرمان میدهید و مانند پادشاهان روم و فارس عمل میکنید، ولی ما مردم را بهنیکی دعوت میکنیم و از بدیها نهی کرده، آنها را به حکم خدا و سنت پیامبر (ص) دعوت میکنیم و همانطور که پیامبر (ص) فرمود: ما شایسته این کار هستیم.
ابنزیاد شروع به فحش و ناسزا به مسلم و امام علی و امام حسن و امام حسین علیهم السلام نمود و مسلم جواب داد: فحش به تو و پدرت سزاوارتر است، هر چه میخواهی انجام ده ای دشمن خدا.
ابن زیاد بکیر بن حمران را امر کرد که مسلم را بر بام دارالاماره ببرد و به قتل برساند و او نیز چنین کرد، مسلم درحال بالا رفتن بود که تسبیح خدا میگفت و از خداوند طلب آمرزش میکرد و بر پیامبر صلوات میفرستاد. در آنجا سر مبارکش را از بدنش جدا کردند و بدن پاک او را از پشت بام به صورت وحشیانهای پایین انداختند
پس از شهادت مسلم، ابن زیاد از وکیل پرسید: پس چرا حالت چنین است؟ گفت: وقت کشتن مسلم، مردی سیاه چهره و بد منظرهای را دیدم که در مقابل من ایستاده بود و انگشتان خود را به دندان میگرفت و شاید لبهای خود را میگزید؛ من از دیدن او آنچنان وحشت زده شدم که هرگز این طور نشدم. ابن زیاد گفت؛ شاید به خاطر کشتن مسلم وحشت کرده ای؟ و دستور داد تا هانی را بیاورند. او را آوردند در حالی که هانی فریاد میزد طایفه و خانواده ام کجایند؟ و مذحج کجاست؟
مأمور گفت: گردنت را جلو بیاور، هانی گفت: به خدا قسم در تقدیم جانم سخاوتمند نیستم و شما را در کشتن خود کمک نمیکنم..
غلام ابن زیاد که رشید نام داشت، ضربهای به او زد و هانی را به شهادت رساند.
در شهادت مسلم و هانی، عبدالله بن زبیر اسدی و یا به قولی فرزدق شاید همان سلیمان حنفی اشعاری به این مضمون سروده است:
اگر نمیدانی که مرگ چیست؟ پس نگاه کن در بازار کوفه، هانی و مسلم بن عقیل را ببین. آن شجاعی که با شمشیر صورتش را مجروح کردند و آن دیگری که پس از شهادت از بام بر زمین پرت کردند. آن دو را با ناجوانمردی کشتند که از صبح فردا و دیروز صحبت از آنان به همه جا رسید.ابن زیاد برای یزید نامهای نوشت و خبر شهادت مسلم و هانی را به او داد. یزید در جواب نامه از ابن زیاد تشکر کرد و از او خواست که با توجه به این که حسین(ع) به مکه میآید؛ کسانی که گمان میکنی با او همراه هستند را دستگیر و زندانی کن و یا به قتل برسان.
منابع : https://ahlolbait.com- https://www.karbobala.com- http://velayatonline.ir-منبع: خبرگزاری صدا و سیما
کلیدواژه: تاریخ اسلام مسلم بن عقیل هانی بن عروه مسلم بن عقیل خدا سوگند ابن زیاد گفت خدا قسم خانه خود هانی گفت فریاد زد عمرو بن بن حجاج الس لام محمد بن
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.iribnews.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «خبرگزاری صدا و سیما» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۸۰۸۶۷۵۷ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
موزه نادر، خانهای برای ادبورزی/ مهمانی هر روز هفته با یار مهربان
گروه فرهنگ و جامعه خبرگزاری علم و فناوری آنا، ونوس بهنود- در گوشهای از اراضی عباسآباد یادگاری از نویسنده نامدارایرانی برجای مانده که به تعبیر کسانی که او را میشناسند نه تنها باید آثارش را با شور مزمزه کرد بلکه باید نگاهش به زندگی را زیست.نادر ابراهیمی همچنان در کنار کتابدوستان است.
متولد 1315 و متوفی در سال1387. فارغ التحصیل رشته زبان انگلیسی از دانشگاه تهران. نویسنده، داستان نویس، مترجم، فیلمساز و پژوهشگر. القابی که به خودی خود موجب نشده است تا خیل عظیمی از جوانان امروز و دیروز به آثار نادر ابراهیمی روی بیاورند. از سال 98 که بخشی از لوازم شخصی و کتب وی در گوشهای از خانه شعر و ادبیات به نمایش در آمد، فضا نیز برای معرفی هر چه بیشتر او به علاقهمندان به کتاب فراهم شد.
بعد از فوت این نویسنده به همت و پیشنهاد همسرش فرزانه تهرانی مقدم آثار وی در خانه شعر و ادبیات موزهای را از آن خود ساخت. هر چند شیوع کرونا موجب شد تا رونق این مجموعه کمی با تأخیر مواجه شود اما در نهایت خانهای برای نادر ابراهیمی شکل گرفت تا زمینهساز معرفی هر چه بهتر وی باشد.
5 هزار جلد کتاب از کتابخانه شخصی
موزه نادر ابراهیمی یک کتاب درس است. اشیا بیجانی که هر یک بخشی از زندگی و عقاید نویسنده کرمانی را نمایان میسازد، جانی تازه به رگهای بازدیدکننده میبخشد.این مجموعه تداعی چگونه زیستنی است که نادر در کتابهای خود تلاش میکرد به مخاطب انتقال دهد. وی که از 15 سالگی نوشتن را آغاز کرد در «چهل نامه کوتاه به همسرم»، «بار دیگر شهری که دوست میداشتم»، «خانهای برای شب»، «ابن مشغله» و «ابوالمشاغل»، «یک عاشقانه آرام»، «مردی در تبعید ابدی» ، «آرش در قلمرو تبعید»، «بر جادههای آبی سرخ» و «تضادهای درونی» نظر عموم مردم و اهالی شعر و ادب را به خود جلب کرد و جوایز متعددی را از آن خود ساخت.
علاوه بر معرفی آثار وی دراین مجموعه، 5 هزار جلد از کتابخانه شخصی شاعر و نویسنده جانمایی شده است. اما اینها نیز به تنهایی گویای عقاید متعالی وی نیست. لوازم شخصی و نوع زندگی منظم، همراه با برنامه ریزی و تربیت اخلاقی و فکری بازدیدکننده را متوجه خلأهایی میسازد که در تکاپوی زندگی روزمره به فراموشی سپرده است. نادر ابراهیمی با انضباط و تعهد و به قول خودش عشق وایمان، آثاری را به جای گذاشته که چندین نسل از کتاب دوستان ایرانی را سیراب کرده است.در لوحهای تقدیر و جوایز ملی و بینالمللی توجه کارشناسان و خبرگان داخلی و خارجی به آثار او دیده میشود. بر خلاف شعرا و نویسندگان دیگر، موزه نادر ابراهیمی در خارج از خانه وی دایر شده و بااین وجود آن ارتباط معنوی با نویسنده در آثار وی برقرار است.
توجه به تربیت کودکان
دو ساعت ورزش، 30 صفحه خواندن متن، یک ساعت خدمت و عبادت، یک ساعت بازی با رایکا(دخترش).
این برنامه روزانه که در پانویس آن آمده مهربانی، ادب،ایمان، آرامش، طهارت، پرهیز، کار، کار، کار، کار، گویای توجه نویسنده به تربیت قلبی و فکری خود است.
در عین حال از خدمات نادر ابراهیمی به یادگار گذاشتن کتابهای ارزنده ویژه کودکان و نوجوانان بود. کتبی مانند «دور از خانه»، «کلاغها»، «سنجابها» و «قصه گلهای قالی» . فعالیت حرفهای وی برای ادبیات کودک با تأسیس موسسه «همگام با کودک و نوجوان» آغاز شد که بعدها این مجموعه عنوان ناشر برگزیده آسیا و ناشر برگزیده نخست جهان را کسب کرد.
وی همچنین تصویرگری کتب کودک از جمله کتابهای «راه دور»، «گل هفت رنگ»، و «ما بوته گل سرخ را از خواب بیدار کردیم» در کارنامه وی میدرخشد.
در عین حال که نادر ابراهیمی آثار درخشانی برای کوچک و بزرگ خلق کرده است بخشی ازفعالیتش نیز مربوط به نوشتن فیلم نامهها اختصاص داشت. میتوان به فیلمنامههای «آخرین عادل غرب» و «صدای صحرا»، «روزی که هواایستاد»، «سفرهای دور و درازهامی و کامیدر وطن» نیز اشاره داشت.
غربتی پرمعنی
نادر ابراهیمی یکی از فاتحان قله ادبیات فارسی است. صعود بر قلب مخاطب و پا نهادن بر موانع و سخت کار کردن از ویژگیهای آثار خلق شده نویسنده برگزیده ادبیات داستانی است. اما به مانند بسیاری از چهرههای فرهنگی و هنری غربتی پرمعنی همچون غباری بر روی آثار وی نشسته است. در وضعیتی که خلأ معنی و محتوا در کتاب و در آموزش عمومی بیداد میکند، آثار نویسندگانی چون نادر ابراهیمی آنچنان که باید دستاویز تربیت روحی و فکری جامعه نیست.
در واقع به جای معرفی چهرههایی همچون ابراهیمی،این خود علاقهمندان به کتاب هستند که جستجو کرده و پی به گنجینههای فکری آنها میبرند. هر چند باید اقدام همسر شاعر را در زنده نگه داشتن ظرفیت تربیتی نادر ابراهیمیپاس داشت اما شعرا و نویسندگان بیش ازاینها میبایست مورد توجه قرار گرفته و آثارشان دستمایه تولید آثار هنری دیگر باشد.
کتابخانه کودک و نوجوانی که از آثاراین نویسنده سهمی ندارد یا صنعت سینمایی که فیلمنامههای وی را در گوشهای بایگانی کرده است و امروز از ضعف فیلمنامه گله و شکایت دارد و گردهماییهای فرهنگی که از قدرت و آموزههای فکری نویسندگانی چون او بیبهره است، به منزله جهالت و بیتوجهی به میراث معنوی است. نویسنده سالها و دههها از عمر خود را با دقت و تلاش مستمر برای نوشتن کتاب و فیلمنامه صرف کرده است، پژوهش کرده و هر آنچه لازم بوده و لازم دیده را در کتب خود آورده است و امروز نباید صرفاً، کتاب یک عاشقانه آرام وی به عنوان کادوی عشاق به یکدیگر مورد توجه قرار گیرد.
مهمانی هر روز هفته یار مهربان
خانه شعرا و نویسندگان منزلگاه گنجینههای معنوی و فکری ماست اگر سری نزنیم گرد غفلت بر روح و روانمان خواهد نشست و ما را از اصلمان دور خواهد ساخت.
رئیس خانه شعر و ادبیات در خصوص معرفی آثار فاخر ادبیات ایرانی در این مجموعه و در خانه موزه نادر ابراهیمی به خبرنگار آنا گفت: در همه دنیا کتاب و ادبیات دو موضوع تنیده در هم است و 70 درصد کتابهای منتشره در دنیا به ادبیات مرتبط است. با این پیش فرض ما هر روز برنامه داریم. شنبههای روایتخوانی، یکشنبههای مثنویخوانی، دوشنبههای شعر و سه شنبههای داستان.
مهدی قزلی تاکید کرد: علاقهمندان میتوانند به صورت رایگان دراین نشستها شرکت کرده و لذت خواندن را تجربه کنند. حتی نویسندگان میتوانند کتاب های خود را دراین جلسات خوانده و نظر عموم را دریاف کنند.
وی با اشاره به خواندن کتاب همراه با حضور نویسندگان اضافه کرد: در کتابخانه نادر ابراهیمی هم که نوعی از قفسه باز است افراد میتوانند در محل مطالعه کنند و حتی میتوانند کتاب های ارزشمند این نویسنده را بخوانند.
رئیس خانه شعر و ادبیات به تولید ویدیو و محتواهایی جهت درج در شبکه های اجتماعی و حتی معرفی کتابها از طریق صدا و سیما اشاره کرد و گفت: به عنوان مثال برنامههای 10 کتاب که در دهه فجر با هدف معرفی 10 کتاب مرتبط با انقلاب اسلامی برگزار شد و یا برنامه «کتابم» که معرفی 34 کتاب توسط نویسندگان در دوره قبلی نمایشگاه کتاب بود.
وی به معرفی 80 کتاب در نمایشگاه کتاب امسال اشاره کرد و گفت: در معرفی آثار خوب و یا آینده دار تمامی ظرفیت خود را به کار بستهایم. ضمن اینکه ما در حوزه نشر فعالیت نداریم و هدف معرفی کتابها است و به جای چاپ و نشر به دنبال کتابخوانی هستیم.
قزلی معتقد است به اندازه کافی کتاب خوب برای خواندن داریم و همچنان کتابهایی نوشته میشود که ارزش خواندن را داشته باشد. به دلیل افزایش کمیت کتابها پیدا کردن کتاب خوب سخت شده است. در گذشته فقط افراد حرفهای در حوزه نشر کتاب فعالیت داشتند امروز هر فردی قادر به چاپ کتاب خوب است.
رئیس خانه شعر و ادبیات این وضعیت را اقتضای زندگی امروزی دانست و گفت: ما در دوره تلاطم اطلاعات هستیم. کتابهای زیادی برای خواندن است و هدف ما معرفی کتابهای مناسب برای تمامی اقشار است واینکه بتوانیم کمک حال کسانی باشیم که به دنبال مطالعه کتاب هستند و تلاش میکنیم به این سوال پاسخ دهیم که کدام کتاب برای کدام مخاطب مناسب است.
انتهای پیام/